سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمن چه می شود مگر،که گوهر از تو، آن ، منم.

نشسته در خیال خود،
گمانه ها نمی توان،
در این حضورِ بی کسی، یکی یقین نمی توان.
سخن چنین شدن مرازبانه ها 
نمی کشد.
نشسته در کنار من نگفته خویش و نام خود، خیال بی حساب من چه می شود تمامِ من

زمن چه می شود مگر،که گوهر از تو، آن ، منم.
نگاه گرسوا همی، نگاه در دو عالمی، دو روی در دو ماندنی، دو پیشه دردو خواندنی ،
مرا نکن گمانه خود،.

مرا مزن به نامِ خود ، که در سرانه سر یکی
نگر سه در خیال من ، سه کس نهفته جان من،سه در شدن شعار من،چنین شعای خویش را. 

زهست و هستی از تهی،نه رابع از یمان که دل چَ هار خسته بشکند،زبودن از نهان مرا.

مرا نگاه در خودم ،نگاه در خود از خودم 
نه پنج پیله بر تنی ، نه تن ز پیله در کنم
بقین که پنج و بار من خیال و بی غبار من 
که در جهان پنجِ من نه پنج و پیشتر ششم

خوش آی ای که در همی مقام شش نگر کمی تو گر منی من ار تو را چه بیش بر شش اندکی،
نبود و بوده برمنی
تملکم تجردی ،نه سرّاز تصوفی.

 نمای بر خرد دمی نه سبعه، هفت وهر گری  نمی شود نما که من چنین گذر کنم زخود
 نگاه بر تمام(تمام شدن) خود،

نظار چون کمال را ، چه کس بدین نهایتی شدن مگر به کثرتی
چه خوش که در نهایت این یگانه ماندن اصل و من....

،روح اله سلیمی»