سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیاهیها رو جا میدن

پریای نازنین

یاد اون زار زارتون

گریه ها وای وایتون

یاد اون روزا به خیر

که تو آغوش خدا بود جایتون

پریا سکوتو بشکن

دیگه دل تنها شده

واسه بی پناهی  خودش

پناه شده

پریا هیچی نگفتن هنوزم

لب دریا؛ تشنه تشنه بودن هنوزم

گیسشون رنگ شبق

 از شبق سیاه ترک

تو سکوتشون یه بغضه

که داره هی میکشه سرک

پریای نازنین

آدمها تو سینه شون دل ندارند

توی دلهاشون ،اگه دلی باشه

واسه عشق خدا ، دیگه جایی ندارند

آدمها این روزها یادشون میره که آدمند

به جای کس واسه هر ناکسی اونها خادمند

ادمها نمازشون خالیه از عطر دعا

چی میخواند ،چه میکنند

حتی نمیدونه خدا

خدا انگار واسشون

یک قصه تمام شده ست

طمع و حرص و حسادت

واسشون مرام شده ست

پریا هیچی نگفتن پریا

روی لبهاشون نشسته

رنگ حسرت خود آه

آدمها ..دیگه دل به پریا نمیدند

تو ساحل راه میرند

دل به دریا نمیدند

یادشون میره که مرگه ،همیشه همراهشون

مال وشغل و هر مقام

نیست همیشه، واسه اونا

جایشون

آخ چه عمری ، که دارند تباه میدند

نور و از دل میبرند

سیاهیها رو جا میدن

پریا دیو سیاه

پشت حصار جا نداره

دل آدمها نشسته

دل دیگه ماوا نداره

پریا جیغ زدند

دود شدند

رفتن و از هر چی

آدم دور شدن