اگر چه زخمها
یاد ترانه ها را
به رنگ رنج پاشیده اند
و به جای آواز
هق هق را
به خاطرم مهمان ساخته اند
اما هنوز نفس؛
گرمی بوی تو را
حوضچه ی نور
غصه از حنجره ایست
که گره خورده به بغض
یک طر ف پاکی عشق
یک طرف حوضچه ی خالی من
بردی از یادم پدر
طعم تلخی های سالهای رفته را
پرکردی
خالی های زمان دور گذشته را
ای تکیه گاه روزهای دردسرم
پیوند زدی به هم
نویسنده: عزیزالله سمیعی - 1392/2/29
ذهن ما پراست از باورها ؛
و تصورات گنگ و انگاره های
مبهم .
که در کودکی مارا با آنها فریفته ؛
مدتی ست رسانه ها رنگی شده
دیش و ماهواره بلای جان شده
روزو شب مهمان خانه ها شده
باعث سردی و بیماری شده
ما که از نسل شیرین و فرهاد مانده ایم